معنی پستاندار شبگرد نقب زن

لغت نامه دهخدا

نقب زن

نقب زن. [ن َ زَ] (نف مرکب) دزد خانه. (ناظم الاطباء). که با نقب زدن به جائی داخل شود:
دزدی است چرخ نقب زن اندر سرای عمر
آری بهرزه قامت او خم نیامده ست.
خاقانی.
چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن
چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان.
خاقانی.
چون زکاتی به من از گنج روان می ندهند
نقب زن گنج روان را نظرم بایستی.
خاقانی.
تا تو ای نقب زن درین پرگار
درگذاری درآئی از دیوار.
نظامی.
فخر کندنقب زن از کاوکاو.
امیرخسرو (آنندراج).
|| معدن چی. (ناظم الاطباء). رجوع به نقب زدن شود.


شبگرد

شبگرد. [ش َ گ َ] (نف مرکب، اِ مرکب) کسی که در شب گردش میکند. (ناظم الاطباء). شبرو. (برهان قاطع). آنکه شبها بگردد و سیر کند:
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار
تاج کاوس ربود و کمر کیخسرو.
حافظ.
شبها منم و گوشه ٔ غم حال من این است
حال دل آواره ٔشبگرد که داند.
میرخسرو.
شوخ و میخواره و شبگردو غزل خوان شده ای
چشم بد دور که سرفتنه ٔ دوران شده ای.
صائب.
|| عسس و گزمه که شب برای نگهبانی خانه ها و بازار گردش کند. (فرهنگ نظام). عسس و شبرو. (برهان). حارس و نگهبان شب. (یادداشت مؤلف). عسس و شحنه. (آنندراج):
از می عشق بود مستی پروانه ٔمن
هیچ اندیشه زشبگرد و عسس نیست مرا.
صائب.
گزند گردش اختر به غافلان نرسد
که مست خواب ز شبگرد در امان باشد.
رضی دانش.
کجا پروای مردم هست چشم می پرستش را
بغیر از خواب شبگردی نگیرد چشم مستش را.
رضی دانش.
|| رند و بی باک. (آنندراج). رند و عیار. (فرهنگ نظام):
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست
گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.
حافظ.
|| دزد. || ماه و قمر. (ناظم الاطباء). ماه را گویند و به عربی قمر خوانند. (برهان).


نقب

نقب. [ن ُ ق ُ] (ع اِ) ج ِ نقاب. رجوع به نقاب شود.

نقب. [ن ُ] (ع اِ) گر. خارش. (منتهی الارب). جرب. (المنجد). || راه در کوه. (منتهی الارب) (از المنجد). ج، نقاب، انقاب. || ج ِ نقبه.

نقب. [ن َ ق َ] (ع مص) دریده شدن موزه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخت سوده شدن سول شتر. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سوده سپل شدن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). یا تنک و باریک گشتن، و کذلک الحافر و نحوه. (از منتهی الارب). سائیده شدن خف شتر یا نازک شدن آن و عبارت اساس این است: نقب خف البعیر؛ رق و تثقب. (از اقرب الموارد). || رفتن در شهرها گریزان. (از منتهی الارب) (آنندراج). گریزان رفتن در شهرها. (ازناظم الاطباء). گویند: نقب فی البلاد. (منتهی الارب).


نقب کن

نقب کن. [ن َ ک َ] (نف مرکب) نقب زن. کننده ٔ نقب.


نقب زنی

نقب زنی. [ن َ زَ] (حامص مرکب) نقب زدن. عمل نقب زن. رجوع به نقب زدن شود.


نقب کار

نقب کار. [ن َ] (ص مرکب) که کارش نقب زنی است. که با نقب زدن به دزدی رود. نقب زن. رجوع به نقب زن شود:
خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
نقب کاران همه ره با خطر آمیخته اند.
خاقانی.

فرهنگ فارسی هوشیار

نقب زن

(صفت) آنکه نقب ایجاد کند نقاب نقب افکن.

فرهنگ عمید

شبگرد

کسی که در شب گردش می‌کند: رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن / ترک من خراب شبگرد مبتلا کن (مولوی۲: ۷۰۱)،
[مجاز] پاسبان، عسس،
[مجاز] دزد،

فرهنگ فارسی آزاد

نقب

نَقب، غیر از معانی مصدری، سوراخ و شکاف، نقب، راه باریک زیر زمینی یا در کوه (جمع: اَنقاب، نِقاب)،

معادل ابجد

پستاندار شبگرد نقب زن

1453

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری